برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست

تقدیم به کسی که کنارم نیست ولی حس بودنش به من شوق زیستن میدهد

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست

تقدیم به کسی که کنارم نیست ولی حس بودنش به من شوق زیستن میدهد

یکی بود یکی نبود ....

سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۳۲ ب.ظ

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن:

 یکی بود و یکی نبود...

این داستان زندگی ماست...

همیشه همین بوده، یکی بود و یکی نبود...

در اذهان های شرقی مان نمی گنجد باهم بودن، باهم ساختن...

برای بودن یکی، باید دیگری نباشد

هیچ قصه گویی نیست که داستانش اینگونه آغاز شود،

یکی بود و دیگری هم بود و همه با هم بودند...

و ما اسیر این قصه کهن:

برای بودن یکی، یکی را نیست می کنیم

از دارایی...از آبرو...از هستی...

آنگاه که بودنمان وابسته ی نبودن دیگری است...

هیچکس نمیداند، جز ما...هیچکس نمی فهمد، جز ما

و آنکس که نمی داند و نمی فهمد ارزشی ندارد... 

حتی برای زیستن و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم


هنر نبودن دیگری ....

  • خدایا....!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی