برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست

تقدیم به کسی که کنارم نیست ولی حس بودنش به من شوق زیستن میدهد

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست

تقدیم به کسی که کنارم نیست ولی حس بودنش به من شوق زیستن میدهد

۲۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۷
فروردين


نمیدانم چرا دیگر توان نیست؟ 
چرا شعرم روان از این دهان نیست؟ 

چرا دیگر ندارم حرف گفتن؟ 
چرا دیگر هنر در این زبان نیست؟ 

چو گویی هر چه بوده رخت بسته؟ 
همه جانم تهی, درجان دلی نیست! 

بگفتم با خودم دل کرده پرواز 
نگو که جان و دل از هم جدا نیست! 

چنان تیری که مرغان را رهاند 
پرستو چون برفته هستی ام نیست! 

بگفتم چون رود دلشاد گردم 
نگو که شادی ام از دل جدا نیست! 

نمی دانم چه می گوید زبانم؟ 
زبانم را بزرگی در نهان نیست! 

همه اهل وطن را کوچ کرده 
زبان بینوا را همدمی نیست؟ 

نگاه بی فروغم چون بمانده 
به جز رویش دگر جایی دوان نیست!
  • خدایا....!
۲۴
فروردين


بیشمارند آنهایی که نامشان آدم است ...

ادعایشان آدمیت...

کلامشان انسانیت...

رفتارشان صمیمیت...

من دنبال کسی میگردم که...

نه آدم باشد، نه انسان، نه دوست و رفیق صمیمی...

تنها صاف باشد و صادق...

پشت سایه اش خنجری نباشد برای دریدن...

هیچ نگوید...

فقط همان باشد که سایه اش میگوید....

صاف و یکرنگ ...

  • خدایا....!
۲۱
فروردين

                     زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
                    شیر خدا و رستم دستانم آرزوست



                جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
                       آن نور روی موسی عمرانم آرزوست



                 زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
                       آن های هوی و نعره مستانم آرزوست



           گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
                   مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست



                دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
                     کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست



         گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
                    گفت آنک یافت می نشود آنم آرزوست









  • خدایا....!
۲۱
فروردين


معنی فاصله ها چیست برایم بنویس 

درد این واژه سرا چیست برایم بنویس 

تو تماشاگر من بلکه نه من فاصله ای 

علت دوری ما چیست برایم بنویس 

همه جا غرق دعا میشوم از آمدنت 

معنی اشک و دعا چیست برایم بنویس 

مثنوی نه ، غزلی نه ، نه قصیده آقا 

مصرع از درس وفا چیست برایم بنویس 

دست من را تو نگیری به زمین می افتم 

حکمت دست شما چیست برایم بنویس 

تو برایم بنویسی به یقین میفهمم 

حرمت خون خدا چیست... برایم بنویس

  • خدایا....!
۲۱
فروردين


اگر کسی تورا با تمام مهربانیــــت دوست نداشت 

دلگیر مباش، که نه تو گناه کاری نه او 

آنگا ه که مهــــــر می ورزی ، 

مــهربانیت تو را " زیـــبا ترین معــصــــوم دنیا " می کند 

پس خود را گناهکار مبین ! 

من عیسی نامی را می شناسم 

که ده بیمار را در یک روز شفا داد 

و تنهـــا یکی سپاسش گفت! 

من خــــــــدایی می شناسم

ابر رحمتش به زمین و زمان باریده 

یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفـــر ! 

پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند , 

از تـــــو برای مهربانیت قدر دانی می کنند ... 

پس از ناسپاسیشان مرنج 

و در شاد کردن دلهایشان بکوش... 

که با مــهــربــانــی روح تـــو آرام مــی گــیـــرد 

تو با مهر ورزیدنت بال و پر می گیری 

"خـ ــوبــــی" دلیل جاودانگی تو خواهد شد 

پس به راهت ادامه بده . . .

  • خدایا....!
۲۱
فروردين

         از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت.

  فرشته‌ای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی می‌فرمایید؟"

خداوند پاسخ داد: 

"دستور کار او را دیده‌ای‌؟

باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.

باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.

دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.

بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند."

فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.

"این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید."

خداوند گفت : 

"نمی شود!!

چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.

از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،

یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد."

فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.

                             "اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی."

                   "بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده‌ام.

تصورش را هم نمی‌توانی بکنی که تا چه حد می‌تواند تحمل کند و زحمت بکشد."

فرشته پرسید : 

"فکر هم می‌تواند بکند؟"

خداوند پاسخ داد : 

"نه تنها فکر می‌کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد."

آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.

فرشته گفت: بار خداوندا این نمونه که ساخته‌اید ایراد دارد نشت می‌کند؛

 خداوند پاسخ داد: این اشک است.

فرشته پرسید : 

"اشک دیگر برای چیست؟"

خداوند گفت: 

"اشک وسیله‌ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا‌امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش."

فرشته متاثر شد: 

"شما فکر همه چیز را کرده‌اید، چون زن‌ها واقعا حیرت انگیزند."

زن‌ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می‌کنند.

همواره بچه‌ها را به دندان می‌کشند.

سختی‌ها را بهتر تحمل می‌کنند.

بار زندگی را به دوش می‌کشند،

ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می‌پراکنند.

وقتی خوشحالند گریه می‌کنند.

برای آنچه باور دارند می‌جنگند.

در مقابل بی‌عدالتی می‌ایستند.

وقتی مطمئن‌اند راه حل دیگری وجود دارد، نه را نمی‌پذیرند.

بدون قید و شرط دوست می‌دارند.

وقتی بچه‌هایشان به موفقیتی دست پیدا می‌کنند گریه می‌کنند.

وقتی می‌بینند همه از پا افتاده‌اند، قوی و پابرجا می‌مانند.

آنها می‌رانند، می‌پرند، راه می‌روند، می‌دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.

قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد

زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن و بوسیدن 

می‌تواند هر دل شکسته‌ای را التیام بخشد.

                      کار زن‌ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،

     آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند. آنها شفقت و فکر نو می‌بخشند

زن‌ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.

خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!"

                                فرشته پرسید: "چه عیبی؟"

                                         خداوند گفت: 

"قدر خودش را نمی داند . . ."


  • خدایا....!
۲۱
فروردين

  • خدایا....!
۱۹
فروردين


رفتم و رفتم،

نه به جایی، که نمیدانستم به کجا؟

رفتم و رفتم

 تا اینجا نباشم 

هرگاه میبینم طلوع امروز را

 در همان جایی که دیروز نیز بودم ،

از زبونی و بیهودگی خویش بیزار می شوم.



  • خدایا....!
۱۴
فروردين

 

دردم را به که گویم ؟
 
خواستم با نسیم بگویم، سر گرم چمن بود،
 
خواستم بنشینم کنار دریا، سر صحبت را باز کنم، 
 
با ساحل غرق گفتگو بود،
 
پیچک ناز می کرد بر سپیداری که بر تنه اش پیچیده بود و .....
 
درد خود را نگاه خواهم داشت،
 
شاید این سوختن خوشتر از آن افروختن باشد...
 

 


 

  • خدایا....!
۱۲
فروردين

 

مادرم گفت:

 

 عشق یک شب است و 

 

پشیمانی آن هزار شب،

 

و من اکنون هزار شب است 

 

پشیمانم 

 

که چرا یک شب عاشق نبوده ام....!!!

 

 

  • خدایا....!