برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست

تقدیم به کسی که کنارم نیست ولی حس بودنش به من شوق زیستن میدهد

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست

تقدیم به کسی که کنارم نیست ولی حس بودنش به من شوق زیستن میدهد

۲۱
فروردين


اگر کسی تورا با تمام مهربانیــــت دوست نداشت 

دلگیر مباش، که نه تو گناه کاری نه او 

آنگا ه که مهــــــر می ورزی ، 

مــهربانیت تو را " زیـــبا ترین معــصــــوم دنیا " می کند 

پس خود را گناهکار مبین ! 

من عیسی نامی را می شناسم 

که ده بیمار را در یک روز شفا داد 

و تنهـــا یکی سپاسش گفت! 

من خــــــــدایی می شناسم

ابر رحمتش به زمین و زمان باریده 

یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفـــر ! 

پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند , 

از تـــــو برای مهربانیت قدر دانی می کنند ... 

پس از ناسپاسیشان مرنج 

و در شاد کردن دلهایشان بکوش... 

که با مــهــربــانــی روح تـــو آرام مــی گــیـــرد 

تو با مهر ورزیدنت بال و پر می گیری 

"خـ ــوبــــی" دلیل جاودانگی تو خواهد شد 

پس به راهت ادامه بده . . .

  • خدایا....!
۲۱
فروردين

         از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت.

  فرشته‌ای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی می‌فرمایید؟"

خداوند پاسخ داد: 

"دستور کار او را دیده‌ای‌؟

باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.

باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.

دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.

بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند."

فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.

"این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید."

خداوند گفت : 

"نمی شود!!

چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.

از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،

یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد."

فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.

                             "اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی."

                   "بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده‌ام.

تصورش را هم نمی‌توانی بکنی که تا چه حد می‌تواند تحمل کند و زحمت بکشد."

فرشته پرسید : 

"فکر هم می‌تواند بکند؟"

خداوند پاسخ داد : 

"نه تنها فکر می‌کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد."

آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.

فرشته گفت: بار خداوندا این نمونه که ساخته‌اید ایراد دارد نشت می‌کند؛

 خداوند پاسخ داد: این اشک است.

فرشته پرسید : 

"اشک دیگر برای چیست؟"

خداوند گفت: 

"اشک وسیله‌ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا‌امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش."

فرشته متاثر شد: 

"شما فکر همه چیز را کرده‌اید، چون زن‌ها واقعا حیرت انگیزند."

زن‌ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می‌کنند.

همواره بچه‌ها را به دندان می‌کشند.

سختی‌ها را بهتر تحمل می‌کنند.

بار زندگی را به دوش می‌کشند،

ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می‌پراکنند.

وقتی خوشحالند گریه می‌کنند.

برای آنچه باور دارند می‌جنگند.

در مقابل بی‌عدالتی می‌ایستند.

وقتی مطمئن‌اند راه حل دیگری وجود دارد، نه را نمی‌پذیرند.

بدون قید و شرط دوست می‌دارند.

وقتی بچه‌هایشان به موفقیتی دست پیدا می‌کنند گریه می‌کنند.

وقتی می‌بینند همه از پا افتاده‌اند، قوی و پابرجا می‌مانند.

آنها می‌رانند، می‌پرند، راه می‌روند، می‌دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.

قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد

زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن و بوسیدن 

می‌تواند هر دل شکسته‌ای را التیام بخشد.

                      کار زن‌ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،

     آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند. آنها شفقت و فکر نو می‌بخشند

زن‌ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.

خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!"

                                فرشته پرسید: "چه عیبی؟"

                                         خداوند گفت: 

"قدر خودش را نمی داند . . ."


  • خدایا....!
۲۱
فروردين

  • خدایا....!
۱۹
فروردين


رفتم و رفتم،

نه به جایی، که نمیدانستم به کجا؟

رفتم و رفتم

 تا اینجا نباشم 

هرگاه میبینم طلوع امروز را

 در همان جایی که دیروز نیز بودم ،

از زبونی و بیهودگی خویش بیزار می شوم.



  • خدایا....!
۱۴
فروردين

 

دردم را به که گویم ؟
 
خواستم با نسیم بگویم، سر گرم چمن بود،
 
خواستم بنشینم کنار دریا، سر صحبت را باز کنم، 
 
با ساحل غرق گفتگو بود،
 
پیچک ناز می کرد بر سپیداری که بر تنه اش پیچیده بود و .....
 
درد خود را نگاه خواهم داشت،
 
شاید این سوختن خوشتر از آن افروختن باشد...
 

 


 

  • خدایا....!
۱۲
فروردين

 

مادرم گفت:

 

 عشق یک شب است و 

 

پشیمانی آن هزار شب،

 

و من اکنون هزار شب است 

 

پشیمانم 

 

که چرا یک شب عاشق نبوده ام....!!!

 

 

  • خدایا....!
۰۶
فروردين

 

هیچ هم سکوت ، نشانه ی رضایت نیست 
 
شاید کسی دارد خفه می شود.. 
 
پشت یک بغض...
 
 
  • خدایا....!
۰۶
فروردين

بیچاره گوزوم هر گجه سنسیز باخار آغلار

صبحه کمین اولدوزلاری بیر بیر سایار آغلار 

سن آیرلیقی خوشلادون آما گجه گوندوز دفترده قلم شرح فراقون یازار آقلار 


  • خدایا....!
۰۶
فروردين

من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی 

مشت برمهره تنهایی من پیچاندی 

مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
 
بار ها دور زدی ذهن مرا گرداندی 

ذکرها گفتی و به گفته خود خندیدی 

از همین نغمه تاریک مرا ترساندی 

بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست 

بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی 

دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت 

عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی 

قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود 

تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
 
جمع کن رشته ایمان دلم پاره شده است 

من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی؟


  • خدایا....!
۰۶
فروردين

خواهر کوچکم از من پرسید: 

پنج وارونه چه معنا دارد ...؟ 

من به تندی گفتم:

این سوال است که تو می پرسی؟ 

پنج وارونه دگر بی معناست... 

خواهر کوچک من ساکت ماند... 

وسوالش را خورد.

دیدم از گوشه ی چشمش نم اشکی پیداست...
 
بغلش کردم و آرام گرفت.. 

او به آرامی گفت که چرا بی معناست...؟ 

من که در همهمه ی داغ سوالش بودم.... 

از دلم ترسیدم... 

من که معصومیت بغض صدایش دیدم...به خودم می گفتم:
 
اگر او هم یک روز... 

وارد بازی این عشق شود....
 
مثل من قهوه ی تلخ عاشقی خواهد خورد... 

توی فنجان نگاهش ماندم... 

مات و مبهوت فقط میگفتم:

بخدا بی معناست...
 
پنج وارونه غلط ها دارد.... 

تو همان پنج دبستان خودت را بنویس.... 

پنج وارونه ی ما یک بازیست.... 

بازی ای بی معنیست.... 

تو همان پنج دبستان خودت را بنویس.....!!!

  • خدایا....!