پر پروانه شکستن هنر انسان نیست ؛
گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم ؛
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ؛
طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم ...
جسارت میخواهد....!
نزدیک شدن به
افکار دختری
که روزها....
مردانه با زندگی می جنگد
اما شب ها…
بالشش از هق هق دخترانه اش خیس است
معنی حسرت رو توی هیچ کاغذی نمیشه نوشت....
روی هیچ صفحه سفیدی نمیشه تایپ کرد....
با هیچ زبونی نمیشه توضیح داد ....
پدر ....
خوابم نمی برد
بغض
روی ثانیه هایم راه می رود
دوباره تو را کم آورده ام
تو را
و عطر صبوری هایت را
کودکانه در آغوشم بگیر
به یاد روزهای دوران طفولیت
که بهانه گریه ام گرسنگی بود
میخواهم به جایش برای دلتنگی ام گریه کنم
.
.
.
خاطرات خیلی عجیبن
گاهی اوقات می خندیم
به روزایی که گریه می کردیم
گاهی گریه می کنیم به
یاد روز هایی که می خندیدیم…
زمانه و شرایط درهر لحظه میتواند تغییر کند ؛
در زندگی ؛ هیچکس را تحقیر یا آزار نکنیم
شاید امروز قدرتمند باشیم اما یادمان باشد " زمانه " از ما قدرتمند تر است ...
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را میسازد
از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم بدهد
خدا فرمود : خودت باید آنها را رها کنی.
از او درخواست کردم فرزندان معلول را شفا دهد
خدا فرمود : لازم نیست، روح او سالم است، جسم هم که موقت است.
از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند
فرمود صبر، حاصل سختی و رنج است، عطاکردنی نیست، آموختنی است.
گفتم مرا خوشبخت کن
خدا فرمود : نعمت از من، خوشبخت شدن از تو.
گفتم مرا گرفتار دردو عذاب نکند
فرمود رنج، از دلبستگی های دنیا رها و به من نزدیکترت میکند.
از او خواستم روحم را رشد دهد
خدا فرمود : نه تو خودت باید رشد کنی،
من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس می کنم تا بارور شوی.
از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم
خدا فرمود : برای این کار من به تو زندگی داده ام.
از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او دوستم دارد، من هم مخلوقاتش را دوست بدارم
....
و خدا مرا در آغوش گرفت و فرمود:
اصل مطلب همین است، تو را برای دوست داشتن خلق کردم و به تو مهربانی و محبت بخشیدم
همه ی آنچه را که میخواهی در آخرین دعایت هست