برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست

تقدیم به کسی که کنارم نیست ولی حس بودنش به من شوق زیستن میدهد

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست

تقدیم به کسی که کنارم نیست ولی حس بودنش به من شوق زیستن میدهد

۶۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۲
اسفند

خدایا اگه من نبودم این همه 

غمو چکار می کردی ...!


  • خدایا....!
۱۲
اسفند

بعضی وقتا ...

اونقدردلت میگیره... 

که به خداهم میگی...  

خدایا... 

تـــــــــــوروخدا...




  • خدایا....!
۱۱
اسفند

 

 

  • خدایا....!
۱۱
اسفند

دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ


ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ


دانی که از آدمی چه ماند پس مرگ


عشق است و محبت است و باقی همه هیچ


 



  • خدایا....!
۱۰
اسفند


حالمان بد نیست غم کم میخوریم // کم که نه هر روز کم کم میخوریم

آب میخواهم سرابم می دهند // عشق میورزم عذابم میدهند

خود نمیدانم کجا رفتم به خواب // از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟

 خنجری بر قلب بیمارم زدند // بی گناهی بودم و دارم زدند

دشنه ای نامرد بر پشتم نشست // از غم نامردمی پشتم شکست

سنگ را بستند و سگ آزاد شد // یک شـــبه بیداد آمد داد شد

عشق اول تیشه زد بر ریشه ام // تیشه زد بر ریشه اندیشه ام

عشق اگر این است مرتد میشوم // خوب اگر این است من بد میشوم

بس کن ای دل نابسامانی بس است // کافرم دیگر مسلمانی بس است

در میان خلق سر در گم شدم //عاقبت آلوده مردم شدم

بعد از این با بی کسی خو میکنم // هر چه در دل داشتم رو میکنم

نیستم از مردم خنجر به دست // بت پرستم بت پرستم بت پرست

بت پرستم بت پرستی کار ماست // چشم مستی تحفه بازار ماست

درد میبارد چو لب تر میکنم // طالعم شوم است باور میکنم

من که با دریا تلاطم کرده ام // راه دریا را چرا گم کرده ام

قفل غم بر درب سلولم مزن // من خودم خوش باورم گولم مزن

من نمی گویم که خاموشم مکن // من نمی گویم فراموشم مکن

من نمی گویم که با من یار باش // من نمی گویم مرا غم خوار باش

روزگارت باد شیرین شاد باش // دست کم یک شب توهم فرهاد باش

آه در شهر شما یاری نبود // قصه هایم را خریداری نبود

خسته ام از قصه های شومتان // خسته از همدردی مسمومتان

آسمان خالی شد از فریادتان // بیستون در حسرت فرهادتان

کوه کندن گر نباشد پیشه ام // بویی از فرهاد دارد تیشه ام

عشق از من دور و پایم لنگ بود // قیمتش بسیار و دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود // تیشه گر افتاد دستم بسته بود

هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه // فکر دست تنگ ما را کرد؟ نه

هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه // هیچ کس اندوه ما را دید؟ نه

گاه بر روی زمین زل می  زنم // گاه بر حافظ تفعل می زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت // یک غزل آمد که حالم را گرفت

" ما ز یاران چشم یاری داشتیم ... خود غلط بود آنچه می پنداشتیم "

  • خدایا....!
۱۰
اسفند

خوشبخت اگر خار بکارد
از بخت خوشش لاله و ریحان در آید

بدبخت اگر مسجدی از آینه سازد
یا سقف فرو ریزد و یا قبله کج آید.

  • خدایا....!
۱۰
اسفند


بارالها

از کوی تو بیرون نشود پای خیالم 

نکند فرق به حالم....

چه برانی

چه بخوانی

چه به اوجم برسانی

چه به خاکم بکشانی ...

نه من آنم که برنجم

نه تو آنی که برانی

نه من آنم که زفیض نگهت چشم بپوشم

نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

در اگر باز نگردد ....

نروم باز به جایی

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

کس به غیر از تو نخواهم

چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی... 




  • خدایا....!
۱۰
اسفند


تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او که هرگز نتوان یافت همانندش را

 

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد

غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

 

از رقیبان کمین کرده عقب می ماند

هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

 

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر

هر که تعریف کند خواب خوشایندش را




  • خدایا....!
۱۰
اسفند
اشک هایم را 
به حساب ضعف و بی کسی ام نگذار
دلم به چیزهایی پای بند است 
که تو یادت نمی آید....


  • خدایا....!
۰۸
اسفند


این روزها انسانها تنهایی ات را پر نمیکنند 

فقط خلوتت را می شکنند.....

.

.

آنقدر بغض هایم را فرو خوردم و خندیدم که 

خدا هم باورش شده چیزی نیست ....

.

.

از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمیشی، پیر میشی 

از یه جایی به بعد دیگه خسته نمیشی، میبری


  • خدایا....!